دلنوشته هاي من براي دخترم

هفته سي و ششم

سلام قشنگم   وزن کودک شما هر روز زیاد می شود، تقریبا روزی 30 گرم. وزن او حدود 2700 گرم است و حدود 48.2 سانتی متر طول دارد. موهای کرک مانند او و همین طور ورنیکس (ماده نسبتا چربی که بدن او را پوشانده بود و از پوست او در برابر مایع آمنیوتیک محافظت می کرد) در حال ناپدید شدن هستند. کودک شما همه این مواد را به همراه دیگر ترشحاتی که به درون مایع آمنیوتیک می ریزند، می بلعد و این مواد تا زمان تولد در شکم او باقی خواهند ماند. این مخلوط سیاهرنگ که مکونیوم نامیده می شود، اولین مدفوع کودک شما را تشکیل خواهد داد.   چطوری مامانی؟ الان منتظر مهمونیم . مامان پروانه اینا و کل خانواده من که شش نفرن قراره برسن . شب عید رو با هم باشیم ...
27 اسفند 1389

هفته سي و پنجم

سلام جیگرم کودک شما در حال بزرگ شدن است! وزنش بیشتر از 2250 گرم شده و طول بدن او هم کمی بیشتر از 45.7 سانتی متر است. هرچند رحم شما جای گرم و نرمی است، اما چون فضای داخل رحم کمی کوچک است کودکتان نمی تواند در آن شیرجه بزند یا غلت بخورد! البته او همچنان به لگد زدن ادامه خواهد داد. اکنون کلیه های او کاملا رشد کرده اند و کبد او نیز می تواند مقداری از ضایعات بدن را فرآوری و دفع کند. رشد فیزیکی کودک شما تقریبا به پایان رسیده است و او در چند هفته آینده فقط وزن اضافه خواهد کرد. چطوری شیرینم؟ حرکاتت که خوبه و قوی .ولی خودمونیم خیلی شیطونی. بعضی اوقات بیش از یک ساعت می شینم پشتک زدناتو نگاه می کنم. گردنم که درد می گیره تازه می فهمم چند وقته ...
24 اسفند 1389

هفته سي و چهارم

سلام عزیز دل مامان   خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ جات خوبه ؟ تنگ نشده آخه ماشالا چاق و چله شدی و خونه تو پر کردی . امیدوارم با این همه زحمت و مشقت من و بی استراحتی و کلاس و کار و اضافه کار همه چی خوب باشه و تو سالم و با وزن عالی به دنیا بیای.   وزن کودک شما به 2155 گرم رسیده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتی متر شده است. لایه های چربی که برای تنظیم دمای بدن او بعد از تولد مورد نیاز است در حال کامل شدن هستند که در نتیجه بدن کودک شما حالت گردتری به خود گرفته است. سیستم عصبی مرکزی او در حال تکمیل شدن است و اکنون ریه های او کاملا رشد کرده اند . چقدر خوب. یه نامه به مسئولم خانم اکبری داریان دادم و گفتم که دیگه نمی تونم اض...
17 اسفند 1389

مهمون داريم ماماني

سلام گلم این هفته قراره خاله باباییت بیاد خونمون با پسرش . پسرش زگیل داره و چند بار منجمد کردن و سوزوندن ولی باز هم جاش در میاد قراره بیان اینجا ببرن پیش یه دکتر خوب . خاله هنگامه خانم خوبیه . دوستش دارم خدا کنه همه چی خوب باشه به همه مون خوش بگذره و پسر اون هم مریضیش خوب بشه و ضمنا در این مدت هم که مهمون داریم آرزو می کنم که به تو هم سخت نگذره و اذیت نشی. قرار بود دو شنبه حرکت کنن که گفت شنیدم قراره شلوغ بشه و تصمیم گرفتن سه شنبه شب از سنندج راه بیافتن. از همون شلوغی ها و اعتراضات بعد از انتخابات که از خرداد سال ٨٨ با رییس جمهور شدن دکتر احمدی نژاد شروع شد . آخه مردم می گن تو انتخابات تقلب شده وگرنه مهندس موسوی و یا آیت الله کرو...
9 اسفند 1389

روغن حيواني

سلام گل مامان مامان بابایی یعنی مادربزرگ تو قول داده بود که برامون روغن حیوانی آماده کنه البته این که چطور به دستمون برسونه خودش داستانیه . عمو طاهرت با خانمش و بچه ش تصمیم گرفته بودن با این اوضاع من تعطیلات عید رو بیان اینجا. وای که چقدر حرص خوردم اونا که تازه بچه دار شدن یعنی نمی دونن تو روزای آخر یه خانم پا به ماه چطور می تونه از مهمون پذیرایی کنه؟ خلاصه با پیغام و پسغام گفتیم که برای عید می ریم کرمانشاه همونجا هم زایمان می کنم یا اینکه مامانم اینا میان خونمون. که در اون صورت هم هر کسی می دونه خونه یه خوابه ما برای سه چهار نفر هم کوچیکه تازه اونم فقط برای نشستن , فکر کن موقع خواب چی می شه . بالاخره انگار تصمیم گرفتن نیان چون زنگ ...
9 اسفند 1389

جواب آزمایشهای پایان هفت ماهگیم

سلام عزیز دل اون آزمایشی که چند روز پیش بهت گفتم انجام دادم  یادته؟ جوابش آماده شده با نگاه ما که خوب بود یک شنبه وقت دکتر داشتم آخه دیگه باید به جای ماهی یک بار دو هفته یک بار برم دکتر. آزمایشم رو هم نشون دادم گفت همه چی عالیه و نرمال . فشارم خوب بود وزنم ولی بالا نرفته  شاید به خاطر اون چند روزی بوده که گفتم نمی تونم چیزی بخورم . چقدر خوشحال بودم که سالم بودم این یعنی تو هم سالمی  فکر کن از عفونت ادراری و قند می ترسیدم که هیچ کدوم رو نداشتم . خدا رو شکر. فشارم ۵/١٠  بود وزنم ٧٧ کیلو  به صدای قلب کوچولوت هم گوش دادیم مرتب و منظم بود مثل ساعت. اونروز که رفتیم دکتر بدجوری بارون می بارید حسابی خیس ش...
9 اسفند 1389

اسم گلم

سلام شیرینم مدتهاست دیگه دنبال اسم نمی گردیم از وقتی که مطمئن شدیم دختری بیشتر جستجو کردیم ولی الان یکی دو ماهه تقریبا روی یه اسم به توافق رسیدیم و دوستش داریم .نمی دونم که تو هم می پسندی یا نه . می خوایم اسمتو بذاریم آوینا خانم. خوبه؟ ئه وین به زبان کردی یعنی عشق پاک و زلال. چون تلفظش سخته مخصوصا برای فارسها تصمیم گرفتیم ابتداشو تبدیل به آ  کنیم برای خوش آوا تر شدنش هم یه  آ دیگه هم آخرش بذاریم . اینجوری یعنی دوست داشتنی . تو سایت ثبت احوال رو دیدم 85 نفر کلا این اسم رو گذاشتن. امیدوارم  از این اسم خوشت بیاد و از همه اون 85 نفر هم زیباتر  و موفق تر و با آبرو تر و خانم تر باشی. البته این اسم 99 درصد...
8 اسفند 1389

خانم كوچولوي بابا

سلام مامانی تا حالا بابایی سرشو می آورد نزدیک شکم من, برات آواز می خوند و مخصوصا شبها برات لالایی می خوند و حرف می زد قصه می گفت  بعد هم بوست می کرد و می خوابید ولی پریشب برای اولین بار تو رو خانم کوچولوی من صدا کرد . خیلی به دلم نشست مطمئنم تو هم خوشت اومده و می خواستی بپری بغلش . حالا من و تو رقیب شدیم چون بابایی همیشه منو خانم کوچولو صدا می کرد . عیب نداره من حاضرم به نفع تو کنار برم  یا اینکه دو تایی با هم کوچولوهای بابا بشیم . باشه ؟ کدومشون بهتره ؟ ...
8 اسفند 1389

هفته سي و سه

 سلام عزیز مامان نی نی سایت می گه : در این هفته وزن کودک شما کمی بیشتر از 1810 گرم و طول بدن او (از سر تا پاشنه پا) حدود 43.7 سانتی متر می شود. چروکها و همچنین رنگ سرخ پوست او کمتر شده و در حالی که اکثر استخوانهای او در حال سخت شدن هستند جمجمه او هنوز نرم بوده و استخوانهای جمجمه کاملا به یکدیگر نچسبیده اند. این امر به او کمک می کند تا راحت تر از مجرای زایمان عبور کرده و به دنیا بیاید. تو این هفته مامان بزرگ پروانه پول فرستاده بود که برات طلا بخریم ما هم رفتیم یه النگوی پهن و یه جفت گوشواره هم خریدیم بازم می خوایم برات طلا بخریم حتما یه پلاک و زنجیر با انگشتر رو شاخشه . دلم می خواد رو دست کوچولوت ببینمش دلم می خواد زود تر تو ...
8 اسفند 1389
1